ترنم باران عشق

کاغذ نوشته هایی از روزهای عاشقی

ترنم باران عشق

کاغذ نوشته هایی از روزهای عاشقی

عشق این است که تو با صدای من سخن بگوئی و با چشمان من ببینی و هستی را با انگشتان من کشف کنی. 

 


 

نه از خاکم نه از بادم  دربندم نه آزادم نه آن لیلاترین مجنون نه شیرینم نه فرهادم فقط مثل تو  

 

غمگینم  فقط  مثل تو دلتنگم اگر آبی تر از آبم اگر همزاد مهتابم بدون تو چه بی رنگم چه بیتابم  


 

دستانم بوی گل میداد مرا به جرم چیدن گل زندانی کردند اما هیچ کس فکر نکرد که شاید گلی کاشته باشم. 

 


 

زندگی ...! زندگی یک آرزوی دور نیست 

زندگی یک جستجوی کور نیست 

زیستن در پیله پروانه چیست؟ 

زندگی کن زندگی افسانه نیست 

گوش کن دریا صدایت میزند 

هرچه ناپیداست صدایت میزند 

جنگل خاموش میداند تو را  

با صدایی سبز می خواند تو را  

پیله پرواز از دنیا جداست  

زندگی یک مقصد بی انتهاست  

هیچ جائی انتهای راه نیست 

این تمامش ماجرای زندگیست 

 


  

سلام به همه دوستان عزیزم به خصوص حسین عزیز

 

به روی چشم امروز دیگه آپ می کنم


می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه

من باشم و تو باشی  و یک شب مهتابی باشه

می خوام یه کاری بکنم شاید بگی دوستم داری

می خوام یه حرفی بزنم که دیگه تنهام نذاری

میخوام برات از آسمون یاسای خوشبو بچینم

میخوام که جادوت بکنم همیشه پیشم بمونی

از تو کتاب زندگی یه حرف رنگی بخونی

امشب میخوام برای تو یه فال حافظ بگیرم

اگر که خوب در نیومد به احترامت بمیرم

امشب می خوام تا خود صبح فقط برات دعا کنم

برای خوشبخت شدنت خدا خدا خدا کنم

امشب می خوام رو آسمون عکس چشاتو بکشم

اگر نگاهم نکنی ناز نگات و بکشم

میخوام تو رو قسم بدم به جونه هرچی عاشقه

به جون هرچی قلب صاف و رنگ گل شقایقه

یه وقتی که من نبودم بی خبر از اینجا نری

بدون یه خداحفظی پر نزنی تنها نری

یه موقعی فکر نکنی دلم برات تنگ نمی شه

فکر نکنی اگر بری زندگی کمرنگ نمی شه

اگر بری شبا چشام یه لحظه هم خواب ندارن

آسمونای آرزو یه جرعه مهتاب ندارن

راستی دلت میاد بری بدون من بری سفر

بعدش فراموشم کنی برات بشم یه رهگذر

اصلا بگو که دوست داری اینجور دوستت داشته باشم

اسم تو رو مثل گلا تو گلدونا کاشته باشم

حتی اگه دلت نخواد اسم تو تو قلب منه

چهره تو یاد میاد وقتی که بارون میزنه

ای کاش منم تو آسمون یه مرغ دریایی بودم

شاید دوسم داشتی اگر آهوی صحرایی بودم

ای کاش بدونی چشاتو به صدتا دریا نمی دم

یه موج گیسوی تو رو به صد تا دریا نمی دم

 

بین آدم ها

 

بین آدم ها

 

چقدر فاصله اینجاست بین آدم ها                           چقدر عاطفه تنهاست بین آدم ها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد                  و او هنوز شکوفاست بین آدم ها

کسی به خاطر پروانه ها نمی میرد                        تب غروب چه بالاست بین آدم ها

و از صدای شکستن کسی نمی شکند                  چقدر سردی و غوغاست بین آدم ها

میان کوچه دل ها فقط زمستان است                    هجوم ممتد سرماست بین آدم ها

ز مهربانی دل ها دگر سراغی نیست                     چقدر قحطی و رویاست بین آدم ها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند                     غروب زمزمه پیداست بین آدم ها

غریب گشتن احساس درد سنگینی ست             و زندگی چه غم افزاست بین آدم ها

پی ماجرای عجیبی است این تپیدن دل               مراحل عشق چه رسواست بین آدم ها



 

یک سبد آرزوی کال

یک سبد آرزوی کال

کاشکی یه روز با همدیگه سوار قایق می شدیم

دور از نگاه آدما هردومون عاشق می شدیم

کاش آسمون با وسعتش تو دستامون جا می گرفت

گلای سرخ دلمون کاش بوی دریا می گرفت

کاش تو هوای عاشقی لیلی و مجنون می شدیم

باد که تو دریا می وزید با هم پریشون می شدیم

کاشکی یه ماهی قشنگ برای ما فال می گرفت

برامون از فرشته ها امانتی بال می گرفت

با بال اون فرشته ها تو آسمون پر می زدیم

به شهر بی ستاره ها به آرومی سر می زدیم

شب که می شد امانت فرشته ها رو میدادیم

چشمامونو می بستیم و به یاد هم می افتادیم

کاشکی تو دریای قشنگ خواب شقایق می دیدیم

خواب دو تا مسافر و عشق و یه قایق می دیدیم

کاشکی می شد نیمه شب با هم دیگه دعا کنیم

خدای آسمانو رو با یک زبون صدا کنیم