ترنم باران عشق

کاغذ نوشته هایی از روزهای عاشقی

ترنم باران عشق

کاغذ نوشته هایی از روزهای عاشقی

بین آدم ها

 

بین آدم ها

 

چقدر فاصله اینجاست بین آدم ها                           چقدر عاطفه تنهاست بین آدم ها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد                  و او هنوز شکوفاست بین آدم ها

کسی به خاطر پروانه ها نمی میرد                        تب غروب چه بالاست بین آدم ها

و از صدای شکستن کسی نمی شکند                  چقدر سردی و غوغاست بین آدم ها

میان کوچه دل ها فقط زمستان است                    هجوم ممتد سرماست بین آدم ها

ز مهربانی دل ها دگر سراغی نیست                     چقدر قحطی و رویاست بین آدم ها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند                     غروب زمزمه پیداست بین آدم ها

غریب گشتن احساس درد سنگینی ست             و زندگی چه غم افزاست بین آدم ها

پی ماجرای عجیبی است این تپیدن دل               مراحل عشق چه رسواست بین آدم ها



 

یک سبد آرزوی کال

یک سبد آرزوی کال

کاشکی یه روز با همدیگه سوار قایق می شدیم

دور از نگاه آدما هردومون عاشق می شدیم

کاش آسمون با وسعتش تو دستامون جا می گرفت

گلای سرخ دلمون کاش بوی دریا می گرفت

کاش تو هوای عاشقی لیلی و مجنون می شدیم

باد که تو دریا می وزید با هم پریشون می شدیم

کاشکی یه ماهی قشنگ برای ما فال می گرفت

برامون از فرشته ها امانتی بال می گرفت

با بال اون فرشته ها تو آسمون پر می زدیم

به شهر بی ستاره ها به آرومی سر می زدیم

شب که می شد امانت فرشته ها رو میدادیم

چشمامونو می بستیم و به یاد هم می افتادیم

کاشکی تو دریای قشنگ خواب شقایق می دیدیم

خواب دو تا مسافر و عشق و یه قایق می دیدیم

کاشکی می شد نیمه شب با هم دیگه دعا کنیم

خدای آسمانو رو با یک زبون صدا کنیم 

 



 

من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست

کنج هر دیوارش دوستانم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو

هرکسی می خواهد وارد خانه پر مهر و صفامان گردد

شرط وارد گشتن شستشوی دلهاست شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست

بر درش برگ گلی میکوبم و به یادش با قلم سبز بهار

می نویسم ای دوست خانه دوستی ما اینجانست تا که سهراب نپرسد دیگر

خانه دوست کجاست


تقدیم به بهترینم ( حسین عزیزم )

تو دیوار میان قلب ها را

به رسم آسمانی ها شکستی

و چون حسی غریب و واژه ای سرخ

میان دفتر  روحم نشستی