-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 آبانماه سال 1387 12:06
عشق این است که تو با صدای من سخن بگوئی و با چشمان من ببینی و هستی را با انگشتان من کشف کنی. نه از خاکم نه از بادم دربندم نه آزادم نه آن لیلاترین مجنون نه شیرینم نه فرهادم فقط مثل تو غمگینم فقط مثل تو دلتنگم اگر آبی تر از آبم اگر همزاد مهتابم بدون تو چه بی رنگم چه بیتابم دستانم بوی گل میداد مرا به جرم چیدن گل زندانی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 آذرماه سال 1386 12:18
سلام به همه دوستان عزیزم به خصوص حسین عزیز به روی چشم امروز دیگه آپ می کنم می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه من باشم و تو باشی و یک شب مهتابی باشه می خوام یه کاری بکنم شاید بگی دوستم داری می خوام یه حرفی بزنم که دیگه تنهام نذاری میخوام برات از آسمون یاسای خوشبو بچینم میخوام که جادوت بکنم همیشه پیشم بمونی از تو...
-
بین آدم ها
چهارشنبه 30 آبانماه سال 1386 10:35
بین آدم ها چقدر فاصله اینجاست بین آدم ها چقدر عاطفه تنهاست بین آدم ها کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد و او هنوز شکوفاست بین آدم ها کسی به خاطر پروانه ها نمی میرد تب غروب چه بالاست بین آدم ها و از صدای شکستن کسی نمی شکند چقدر سردی و غوغاست بین آدم ها میان کوچه دل ها فقط زمستان است هجوم ممتد سرماست بین آدم ها ز مهربانی دل...
-
یک سبد آرزوی کال
چهارشنبه 23 آبانماه سال 1386 11:01
یک سبد آرزوی کال کاشکی یه روز با همدیگه سوار قایق می شدیم دور از نگاه آدما هردومون عاشق می شدیم کاش آسمون با وسعتش تو دستامون جا می گرفت گلای سرخ دلمون کاش بوی دریا می گرفت کاش تو هوای عاشقی لیلی و مجنون می شدیم باد که تو دریا می وزید با هم پریشون می شدیم کاشکی یه ماهی قشنگ برای ما فال می گرفت برامون از فرشته ها...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 آبانماه سال 1386 11:49
من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست کنج هر دیوارش دوستانم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو هرکسی می خواهد وارد خانه پر مهر و صفامان گردد شرط وارد گشتن شستشوی دلهاست شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست بر درش برگ گلی میکوبم و به یادش با قلم سبز بهار می نویسم ای دوست خانه دوستی ما اینجانست تا که سهراب نپرسد دیگر خانه...